استراتژی را به فانوس دریایی برای مدیریت تشبیه می کنند.
تفاوت بازاریابی و تبلیغات: چرا کسب و کار شما به هر دو نیاز دارد
درک تفاوت بین بازاریابی و تبلیغات برای مشاغل کوچک ممکن است دشوار باشد، زیرا این دو مفهوم ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. تبلیغات در واقع زیرمجموعه ای از بازاریابی یا یکی از اجزای ترکیب بازاریابی بزرگتر یک شرکت است. هدف بازاریابی و تبلیغات این است که مشتریان را متقاعد به خرید محصولات و خدمات شما کنند. در شرکت های بزرگ، بازاریابی و تبلیغات اغلب بین دو بخش تقسیم می شوند، یا بازاریابی در داخل انجام می شود در حالی که یک آژانس تبلیغاتی برای انجام فعالیت های تبلیغاتی شرکت استخدام می شود. با این حال، مشاغل کوچک معمولاً از طریق بازاریابی و تبلیغات در خانه فعالیت می کنند، بنابراین باید بازار را به خوبی درک کنید تا بتوانید به طور موثر شرکت خود را برای مشتری مورد نظر خود بازاریابی و تبلیغ کنید.
چه تفاوتی بین بازاریابی و تبلیغات وجود دارد؟
تفاوت بازاریابی و تبلیغات در این است که بازاریابی شامل کلیه فعالیتهایی است که یک کسب و کار برای تسهیل تعامل بین شرکت و مشتری یا مشتری احتمالی انجام می دهد. از طرف دیگر، تبلیغات به طور خاص یک پیام عمومی پرداخت شده است که اقناع کننده است و هدف آن جلب توجه محصولات یا خدمات یک کسب و کار در میان مشتریان هدف آن است. در اینجا نگاه عمیق تری به تفاوت بین بازاریابی و تبلیغات داریم:
بازاریابی چیست؟
بازاریابی، برنامه ریزی، اجرا و تجزیه و تحلیل استراتژیک فعالیت های تجاری یک شرکت است که ارزش برند را به مشتریان بالقوه و موجود آن منتقل می کند. بازاریابی اصطلاحی جامع است که طیف گسترده ای از فعالیت ها را شامل می شود، از جمله:
تبلیغات رسانه های اجتماعی
بازاریابی جستجو کنید
برنامه های وفاداری و پاداش
هدف اصلی از تلاش های بازاریابی یک کسب و کار، آوردن مشتری از طریق کانال فروش، تبدیل آنها از سرنخ به پرداخت مشتری با کمک تاکتیک های خاص بازاریابی است. فرآیند تبدیل در برخی موارد ممکن است چند دقیقه طول بکشد، اما در موارد دیگر ممکن است یک روند مداوم باشد که هفته ها یا حتی ماه ها به طول انجامد.
برای تبدیل موثر سرنخ به مشتری، مشاغل کوچک به یک استراتژی بازاریابی دقیق برای هدایت کار خود و ارائه اندازه گیری برای موفقیت نیاز دارند. بیشتر برنامه های بازاریابی از چهار اصل پیروی میکنند:
1. محصول
محصول به کالاها یا خدماتی گفته می شود که یک کسب و کار برای پاسخگویی به تقاضای مصرف کننده به بازار می آورد. این کسب و کار باید بتواند به عنوان یک نقطه فروش منحصر به فرد که به حل یک مشکل مصرف کننده کمک می کند یا یک نیاز موجود را برطرف می کند، تشخیص دهد که چه شکاف فعلی در صنعت در محصول یا خدمات آنها وجود دارد.
2. قیمت
مشاغل کوچک باید در قیمتی که برای پیشنهادات خود تعیین می کنند استراتژیک باشند، زیرا نقش مهمی در موفقیت کلی تلاش های بازاریابی آنها دارد. عناصر مختلفی در قیمت گذاری یک محصول یا خدمات شکل می گیرند، از جمله حاشیه، ارزش، امتیاز قیمت رقیب و سایر موارد.
3. جایگذاری
به استراتژی شرکتی برای مشتریانی که می توانند محصولات را خریداری کنند اشاره دارد، خواه این محصول محصولی مبتنی بر تجارت الکترونیکی باشد که باید بصورت آنلاین خریداری شود یا در فروشگاه های مصالح و ملات ساختمانی موجود خواهد بود. جایگذاری همچنین شامل استراتژی های عرضه محصول مانند حق امتیاز، توزیع انحصاری یا توزیع انتخابی است.
4. ارتقا
تبلیغ شامل همه تاکتیک های ارتباطی است که یک کسب و کار برای پخش پیام در مورد محصولات و خدمات خود استفاده می کند. این شامل کانالهای ارتباطی ارگانیک و تبلیغات پولی است.
تبلیغات چیست؟
تبلیغات عنصری از بازاریابی است که با قرار گرفتن در معرض گسترده تر محصولات و خدمات تجاری، از سایر فعالیتهای بازاریابی پشتیبانی می کند. تبلیغات با هدف اقناع عموم مردم برای انجام اقدامی مطلوب، معمولاً برای تبدیل به مشتری پرداخت کننده، مخاطبان هدف را شناسایی و با آنها ارتباط برقرار می کند. تبلیغات به جای جذب مشتری از طریق ارتباطات ارگانیک، از پول استفاده می کند تا شبکه گسترده تری را در بین مخاطبان هدف خود قرار دهد.
تبلیغات شما باید خلاقانه باشد و باید در نقاط مختلف چرخه خرید مشتری با مشتریان متفاوت باشد. رفتار خرید مشتری به شش مرحله مشخص تقسیم می شود:
سپس این مراحل را می توان به سه دسته تقسیم کرد، که می تواند نحوه ارتباط تبلیغات شما با افراد در مراحل مختلف را به شما اطلاع دهد:
1. شناختی
این دسته مربوط به افرادی است که در مرحله آگاهی و دانش چرخه خرید قرار دارند. آنها در حال پردازش اطلاعات ابلاغ شده از طریق پیام رسانی تبلیغاتی هستند. تبلیغاتی که این مشتریان را هدف قرار می دهد باید آموزنده باشد و مزایای محصول را برای جلب توجه مخاطبان هدف برجسته کند.
2. عاطفی
این دسته افراد در مرحله دلخواه و ترجیحی چرخه خرید را شامل می شوند. در این مرحله، مصرف کنندگان علاقه مند هستند که در سطح شخصی تری با برند ارتباط برقرار کنند. تبلیغاتی که این افراد را هدف قرار می دهد باید از نظر احساسی مورد توجه آنها قرار گیرد و از این طریق ارتباط عمیق تری برقرار کند.
3. خلاقانه
این دسته شامل افرادی است که در مرحله محکومیت و خرید چرخه خرید هستند. آنها متعهد به خرید هستند. تبلیغات با هدف این افراد باید روشهای تسریع در روند خرید را ارائه دهد.
نام تجاری چیست؟
برند تجاری شامل هویت بصری و شخصی یک برند است، از جمله نام، آرم، موقعیت و حضور آنلاین. برند تجاری تصویری از محصولات و خدمات شما را در ذهن عموم ایجاد می کند. این موضوع به اعتبار عمومی شما کمک می کند. نام تجاری برای مشاغل مهم است زیرا باعث ایجاد شناخت، ایجاد مشتری جدید و ایجاد وفاداری به برند می شود.
برند تجاری از تلاش های تبلیغاتی یک کسب و کار پشتیبانی می کند. استراتژی تبلیغاتی شما باید مستقیماً با برند و موقعیت آن ارتباط داشته باشد. یک کمپین تبلیغاتی منسجم و متقاعد کننده با برند تجاری شرکت شما گره خورده و اهداف برند شما را پیش خواهد برد.
چرا به چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ مدیریت استراتژیک نیاز داریم؟
ممکن است در نگاه اول تعریف برای مفهومی مانند استراتژی سازمانی آسان به نظر برسد اما با در نظر گرفتن عقاید و نظرات مختلف، به یک چالش تبدیل میشود. با این حال، بحث درباره این پرسش اجتنابناپذیر است زیرا نمیتوان بر هر چیزی در سازمان برچسب استراتژیک زد؛ وگرنه، اندیشه استراتژی بهصورت یک مفهوم بیمعنا درمیآید و دستاندرکاران و پژوهشگران را از کار میاندازد. برای درک اینکه چرا پژوهشگران بهکارگیری مفهومی را که ریشه در مفاهیم جنگ دارد، ارزنده میدانند باید بدانیم که سازمانها سیستمهای اجتماعی پیچیدهای هستند و تعداد گزینههای مربوط به آنها بیش از آن است که بتوان تشخیص عملی یا شناختی از آنها به دست آورد.
ممکن است در نگاه اول تعریف برای مفهومی مانند استراتژی سازمانی آسان به نظر برسد اما با در نظر گرفتن عقاید و نظرات مختلف، به یک چالش تبدیل میشود. با این حال، بحث درباره این پرسش اجتنابناپذیر است زیرا نمیتوان بر هر چیزی در سازمان برچسب استراتژیک زد؛ وگرنه، اندیشه استراتژی بهصورت یک مفهوم بیمعنا درمیآید و دستاندرکاران و پژوهشگران را از کار میاندازد. برای درک اینکه چرا پژوهشگران بهکارگیری مفهومی را که ریشه در مفاهیم جنگ دارد، ارزنده میدانند باید بدانیم که سازمانها سیستمهای اجتماعی پیچیدهای هستند و تعداد گزینههای مربوط به آنها بیش از آن است که بتوان تشخیص عملی یا شناختی از آنها به دست آورد. برای انجام هر عملی باید، با انتخاب اولیه احتمالات و موارد ممکن، پیچیدگی کاهش یابد. اعمال، برخی احتمالات را فعال میکنند و باقی آنها را کنار میگذارند. سازوکارهایی که این فرآیند انتخاب را هدایت میکنند، ساختارهایی هستند که روابط «تایید شده» در داخل سیستمهای اجتماعی را کاهش میدهد. ساختارها ضرورتا احتمالات را حذف نمیکنند بلکه سازوکارهایی برای مدیریت و کنترل آنها فراهم میآورند.
استراتژی ابزاری مهم برای کاهش پیچیدگی در داخل سازمانها است. ساختارهایی که توسط فعالیت استراتژیک تشکیل میشوند (مانند اهداف یا قوانین استراتژیک) به مدیران کمک میکنند تا بهخوبی احتمالاتی را که به بقای سازمان مربوط نیستند، تشخیص دهند. با این حال، پیچیدگی تنها نیروی محرکه ایجاد استراتژی نیست، زیرا تصمیمهای استراتژیک بیشتر به وسیله عدم قطعیت توصیف میشوند. بازیگر الف نمیتواند تا زمانی که بازیگر ب اقدام کرده، فعالیتهای استراتژیک خود را تعیین کند و برعکس. هر دو بازیگر قلمرو قابلتوجهی برای انتخاب دارند. پیچیدگی در ترکیب با عدم قطعیت منجر به ابهام میشود.
استراتژی ذاتا مقصد نیست بلکه «عصا»یی است که به مدیران کمک میکند بهخوبی به ابهام سیستمها و محیطهای اجتماعی خود رسیدگی کنند. این عصای دست بعد از جنگ جهانی دوم که کسبوکار از محیطی نسبتا پایدار به سوی محیطی بسیار متغیر (و مبهم) سوق یافت محبوبیت زیادی پیدا کرد. با حرکت آرام سازمانها به سوی عصر پساصنعتی، صنایع به واسطه گسستهای فنی، تقاضای محصولات غیرمعمول توسط مشتریان، کارکنانی که نگرشهای کاری خود را تغییر میدادند و بازارهای خارج شده از حاکمیت دولتی تحتتاثیر قرار گرفتند. این نیروها منابع مزیت رقابتی و ساختار اقتصادی صنایع را به روشی بسیار غیرقابل پیشبینی تغییر دادند. بعد از سقوط دیوار برلین و ظهور مجموعههای تجاری چون نفتا و آسهآن سرعت بینالمللی شدن رقابت و بازارهای کالا به سرعت افزایش یافت. در بستر کسبوکار جهانی با فرهنگهای مختلف و شرکتهایی که عملیات و گردش کاری بسیار بیشتری در محیط بینالمللی متغیر دارند زمینه برای ابهام مهیا شد.
در همان زمان، آنطور که پراهالاد و همل ذکر میکنند، ابهام به یک مساله تبدیل شد زیرا بازیگران منفرد دیگر بر ساختار غیرمتمرکز و متفرق صنایع بیشمار تسلط نمییافتند. همزمان، برخی صنایع در قالب یک کل منسجم قرار گرفتند (مانند بانکداری و خدمات مالی، فناوری عکسبرداری و تلفن همراه). مسلما، استراتژی کسبوکار نمیتواند همه آن وقایع را پیشبینی کند. کاری که استراتژی میتواند انجام دهد، حفظ ظرفیت یک سازمان برای اقدام در این موقعیتها با فراهم کردن چارچوب مرجع مشترک است. ساختارهایی چون اهداف استراتژیک عناصر تشکیلدهنده این چارچوب هستند. آنها ابهام را کاهش میدهند زیرا با کاهش برخی احتمالات و فعال کردن برخی دیگر برای سازمان جهتگیری و بههمپیوستگی ایجاد میکنند.
یک پرسش باقی میماند: کدام احتمالات کور و کدام یک توسط این ساختارها فعال میشوند؟ اگر ندانیم کدام احتمالات کور یا کدام توسط فعالیتهای استراتژیسازی برجسته میشوند، نمیتوانیم نشان دهیم که چرا نوعی نیاز خاص به ساختارهای استراتژیک بهعنوان روشی چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ برای کاهش ابهام وجود دارد. مسلما، ساختارهای غیراستراتژیک نیز ابهام را کاهش میدهند. چه چیزی استراتژیک است؟ یقینا «استراتژیک» برای همه حوزههایی که میکوشند بر اهمیت کارشان تاکید کنند به شعار تبدیل شده است. این برچسب مانند یک تدبیر لفظی و بدیع عمل میکند و اغلب توسط مدیران برای مهم جلوه دادن شرایط عادی مورد استفاده قرار میگیرد.
برای کسب درکی عمیقتر نسبت به معنای استراتژیک، به بازتابهای بیشتری نیاز داریم. شایعترین ایده درباره استراتژیک بودن یک استراتژی از روزهای اولیه این حوزه نشأت میگیرد. در آن زمان، استراتژی به ساخت احتمالات مربوط به اقدامات آینده شناخته میشد. برای نمونه، چندلر بین تصمیمهای استراتژیک و تاکتیکی تمایز قائل میشود. تصمیمهای استراتژیک سلامت طولانیمدت سازمان را حفظ و تامین میکنند اما رفتارهای تاکتیکی با فعالیتهای روزمرهای سروکار دارند که برای کارکرد روان سازمان ضروریاند. مشخصه آیندهنگر این توصیفها تاکید میکند که استراتژیها ضروری هستند زیرا آنها ظرفیتهایی برای موفقیت آینده کل سازمان فراهم میکنند. استراتژی درباره جهتدهی به سازمانها است.
پژوهشگران مختلف معیارهای دیگری را برای تعریف اصطلاح «استراتژیک» ارائه دادهاند. آنها اظهار داشتهاند که آینده استراتژی مربوط به آینده غیرنزدیک است و نیل به موفقیت آتی مستلزم بسیج همهجانبه منابع است. اما، مشکل درک استراتژی بهصورت نوعی آمادگی صرف برای آینده این است که طبیعت چندبعدی این مفهوم را نادیده میگیریم. ممکن است هر چیزی که بهصورت ایده کسبوکار آیندهنگرانه ترجیح داده میشود به نظر جامعه قابل درک یا حتی مطلوب نباشد. تفکر استراتژیک باید بررسی کند که آیا اهداف آتی با همه منابع موجود قابل حصول هستند یا خیر و آیا این اهداف به لحاظ اخلاقی صحیحاند یا خیر. استراتژی ضروری است زیرا ابهام را کاهش میدهد، به این صورت که احتمالاتی را برجسته میکند که به سازمانها میفهمانند چه چیزی را ممکن است، میتوانند، میخواهند یا باید انجام دهند و بهتبع آن ظرفیتهایی برای موفقیت آتی ایجاد میکند.
مدیریت سرمایه در بازارهای مالی
مدیریت سرمایه در بازارهای مالی یکی از مهمترین رکنهای موفقیت در این حرفه است چراکه هیچ تریدری بدون مدیریت سرمایه در هیچ بازار مالی (حتی افراد در مشاغل بازارهای سنتی) دوام نخواهد آورد. اگر شما ندانید چگونه سرمایهتان را مدیریت کنید در شرایط بحرانی و متلاطم اقتصادی داراییتان را از دست خواهید داد از طرفی با آموختن علم مدیریت سرمایه میتوانید، مدیریت ریسک کرده و سود و زیانتان را کنترل کنید. تیم تحلیلی همیار کریپتو در این مقاله به بررسی 3 رکن مهم در مدیریت سرمایه که باعث موفقیت مالی شما در بازارهای مالی از قبیل بازار ارز دیجیتال و بازار فارکس میشود را میپردازد.
چرا به مدیریت سرمایه نیاز داریم؟
اگر اقتصاد را مانند بدن انسان در نظر بگیریم، پول مانند خون در بدن است یعنی به همان اندازه که برای زنده ماندن احتیاج به خون داریم در اقتصاد هم برای ادامه حیات احتیاج به پول داریم. ما انسانها بسیار مراقب هستیم تا بدنمان آسیب نبیند مخصوصاً دچار خونریزی نشود. زمانی که فردی دچار خونریزی میشود قبل از چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ هر اقدامی به هر طریقی جلوی خونریزی گرفته شده سپس به اقدامهای دیگر پرداخته میشود.
در بازارهای مالی نیز ابتدا باید تمام تحلیلها و استراتژیهای مناسب را بهکار بست تا پولی از دست نرود به عبارت سادهتر ابتدا به حفظ سرمایه اولیه (پول اولیه) میپردازیم و بعد باید مراقب بود تا هرگاه به هر شکلی پول در حال از دست رفت است، با تمهیدات مناسب جلوی آن گرفته شود. این کار را قوانین مدیریت سرمایه برای ما انجام میدهد.
مدیریت سرمایه چیست؟
مدیریت سرمایه، دانش و مهارتی در سرمایهگذاری است که به افراد کمک میکند تا ریسک را کنترل کنند و کسب حداکثر بازدهی داشته باشند. البته با توجه به شخصیت، تجربه و میزان سرمایه هر فرد مدیریت سرمایه متفاوت خواهد بود و هر شخص باید استراتژی مدیریت سرمایه مطابق به شرایط خودش را طراحی کند.
در طراحی استراتژی مدیریت سرمایه باید فاکتورهایی از قبیل میزان سرمایه اولیه، میزان ریسک هر معامله، درصد ریسک به ریوارد (پاداش- سود)، نرخ برد، نسبت افت سرمایه (drawdown) در نظر گرفته شود و در دوره زمانهای مشخص مثلا هفتگی، ماهانه، فصلی و سالانه این عوامل در تریدها تحلیل و بررسی شوند.
چه عواملی در مدیریت سرمایه تأثیرگذار است؟
برای مدیریت سرمایه باید عوامل مختلفی را در نظر گرفته و بررسی کنیم عواملی مانند 1- شناخت بازاری که در آن معامله میکنیم 2- میزان سرمایه اولیه و میزان بازدهی مدنظر در دوره زمانهای مشخص 3- بررسی کردن نتایج معاملات و … در ادامه به بررسی برخی از این عوامل میپردازیم:
1- شناخت بازاری که در آن معامله میکنیم
اولین و مهمترین قدم قبل از سرمایهگذاری در هر بازاری، آشنایی با قوانین و شناخت آن بازار است. بازارهای مالی جزء بازارهای تخصصی هستند و ترید یا سرمایهگذاری در هر بازار مالی شرایط ویژه خودش را دارد چراکه ماهیت بازارهای مالی باهم متفاوت است مثلاً ماهیت بازار ارز دیجیتال و بازار فارکس کاملاً باهم متفاوت بوده و هرکدام ریسک و قوانین ویژه خودشان را دارند. یعنی اگر قصد ترید یا سرمایهگذاری در بازار ارز دیجیتال را داشته باشید، آموزش ارز دیجیتال از پایه و راهنمایی گرفتن از یک فرد خبره یکی از اولین اقداماتی است که باید انجام دهید.
همیار کریپتو دوره آموزش ارز دیجیتال در مشهد را بهصورت VIP و با هدایایی ویژه برگزار میکند برای اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید.
2- میزان سرمایه اولیه و میزان بازدهی مدنظر
قبل از آنکه بخواهید به میزان سرمایه اولیه فکر کنید باید هدف خود را از ترید مشخص کنید اگر هدف شما از ترید تأمین هزینههای زندگی باشد به سرمایه اولیه فوقالعاده بیشتری نیاز دارید. اگر شغل اولی دارید و ترید شغل دوم شماست طبیعتاً سرمایه اولیه کمتر هم نیازهایتان را رفع میکند.
بسیاری از تریدرها به دلیل نداشتن سرمایه اولیه کافی شکست میخورند. بخش بزرگی از اضطراب و نگرانی تریدرهای تازهکار به نداشتن سرمایه اولیه کافی مربوط میشود. آنها تلاش میکنند که با یک مبلغ کم، درآمد زیادی به دست آورند بنابراین ریسکهای بالایی میکنند و نهایتاً خیلی زود سرمایهشان را از دست میدهند.
سرمایه اولیه کافی به شما این امکان را به شما میدهد که از خطاهای رایج یک تریدر مبتدی جان سالم به در ببرید و ایرادهای استراتژی معاملاتی خود را قبل از آنکه برای همیشه مجبور به ترک تریدری شوید، برطرف کنید. البته دقت داشته باشید نکته مهم برای شروع معاملات آن است که میزان سرمایهای را درگیر کنید که اگر کاملاً از دست رفت به زندگیتان لطمه جدی وارد نشود و خودتان را بیشازحد سرزنش نکنید تا منجر به ترک کردن بازارهای مالی برای همیشه نشود.
در بازار فارکس امکان باز کردن حساب معاملاتی بهصورت دمو (مجازی) وجود دارد پس از تکمیل آموزش بازار فارکس میتوانید حساب معاملاتی دِمو باز کنید و در آنجا استراتژی معاملاتیتان را تست کنید، هرگاه نتایج کلی معاملاتیتان بهطور پیوسته سودآور بود، میتوانید حساب معاملاتی واقعی باز کرده و ترید در آن را شروع کنید.
ما در همیار کریپتو دوره جامع آموزش فارکس را بهصورت حضوری و مجازی طراحی کردهایم. برای آموزش فارکس در مشهد یا سایر شهرها با ما در ارتباط باشید.
پس از انتخاب هدف از تریدری و مشخص کردن میزان سرمایه اولیه باید طبق این دو یک حد سودآوری منطقی برای تریدها در نظر بگیرید و پیوسته نتایج معاملاتتان را بررسی کنید تا ببینید آیا در مسیر درستی هستید یا نه. باید بهطور پیوسته روی نقاط قوت و ضعف خود کار کنید تا بتوانید در معاملاتتان پیشرفت داشته باشید.
3- بررسی کردن نتایج معاملات
شخصی را تصور کنید که یک فروشگاه لباس دارد برای محاسبه میزان سوددهی خود بهطور منظم یکسری کارهای محاسباتی انجام میدهد. هر هفته میزان فروش خود را بررسی میکند و از میزان فروش هر محصول و فروش کلی بهخوبی اطلاعات دارد مثلاً اگر شرایط اقتصادی بحرانی شود میداند که کدام لباسها یا کدام اقلام فروش بیشتری داشتند و چون قیمت بهینهتری داشتند طرفداران بیشتری نسبت به لباسهای گرانقیمت دارد بدین ترتیب بهطور منظم تمامی عوامل مؤثر در دخلوخرج را بررسی میکند و تا بتواند سوددهی را به حداکثر برساند.
در دنیایی تریدری هم باید جزئیات فراوان ثبت کرد شما باید میزان زمانی که پای چارت هستید و ترید میکنید، زمان باز و بسته شدن معاملاتتان، نماد معاملاتی، حجم معامله، تاریخ انجام معامله و غیره را ثبت کنید. اگر ندانید چهکاری را درست یا غلط انجام میدهید، نمیتوانید معاملات خود را بهطور مناسب مدیریت کنید اگر دادهها را جمعآوری نکنید معیاری برای پیگیری روند پیشرفت خود نخواهید داشت. جمعآوری اطلاعات تنها برای اطمینان از خوب بودن عملکرد انجام نمیشود بلکه از آنها برای بهتر شدن عملکرد نیز استفاده میکنیم.
در مدیریت سرمایه معاملاتی ثبت تعدادی از معیارها بسیار مهم و حیاتی هستند که شامل 1- تعداد معاملات برنده در مقابل تعداد معاملات بازنده، 2- میانگین سود معاملات برنده و میانگین سود معاملات بازنده و… میشوند.
3-1- معاملات برنده در مقابل معاملات بازنده
این مورد یکی از معیارهای اصلی است که توانایی شما را در تشخیص صحیح جهت حرکت بازار نشان میدهد در اینجا به دنبال مقایسه عملکرد فعلی با گذشته هستیم و بر یک عدد خاص تأکید نمیکنیم. فرض کنید؛ شما تریدری هستید که هم جهت بازار معامله میکنید و فقط از ۴۰ درصد معاملات خود سود میگیرید ولی سود معاملات برنده شما بسیار بیشتر از ضرر معاملات بازنده است.
حال اگر درصد معاملات برنده شما ناگهان به یکچهارم کم شود آنگاه باید به دنبال یافتن مشکل احتمالی باشید. آیا بازاری که معامله میکردید بدون جهت و نوسان شده بود؟ آیا روش ورود به معامله یا مدیریت آن را تغییر داده بودید؟ با بررسی این عوامل و پاسخ به این قبیل سؤالات میتوانید گره کار را پیدا کنید. شاید پس از بررسی به این نتیجه برسید که من نباید در بازار رنج و بدون روند معامله کنم یا … . مهم آن است که مجدد در مسیر درست باشید.
3-2- میانگین سود معاملات برنده و میانگین ضرر
معاملات بازنده اگر ۶۰ درصد معاملات شما برنده باشد اما میانگین ضرر معاملات ۲ برابر سودهایتان باشد این درصد برنده بالا کمک به سوددهی شما نخواهد کرد ثبت میانگین سود معاملات برنده و میانگین ضرر معاملات بازنده اطلاعات زیادی از نحوه اجرای ایدههای معاملاتی در اختیارتان قرار میدهد. مثلاً آیا در نقطه ورود نسبت ریسک به پاداش معقول بوده است؟ آیا به قوانین ریسک به ریوارد پایبند بودهاید؟
اگر میانگین سود و ضرر معاملات درآنواحد افزایش و کاهش یابد، ممکن است با نوسان بیشتر یا کمتر از حد معمول در بازار سروکار داشته باشید. ممکن است حجم معاملاتتان را کوچکتر یا بزرگتر از حد معمول انتخاب کرده باشید. آنچه در مدیریت سرمایه اهمیت دارد تغییر نسبی در میانگین سود معاملات برنده و میانگین ضرر معاملات بازنده است.
اگر میانگین سود معاملات برنده شما افزایش یابد و میانگین ضرر معاملات شما کاهش یابد مشخصاً بهخوبی معامله میکنید. تشخیص آنچه بهخوبی انجام میدهید اهمیت دارد ازآنجهت که بتوانید همان مسیر را ادامه دهید. در مقابل زمانی که میانگین ضررهای شما مسدود معاملات آن پیشگیری پیشی میگیرد باید بفهمیم مشکل در کجاست آیا بازار را اشتباه تفسیر میکنید یا اجرا و مدیریت معاملات آن ضعیف است یا هر دو؟
جمع بندی
مدیریت سرمایه مهمترین رکن برای بقا در بازارهای مالی است و هر شخص با توجه به روحیات و تجربهاش باید مدیریت سرمایه مخصوص خودش را داشته باشد. مجموعه همیار کریپتو در تمامی دورههای آموزشی بازارهای خود شامل آموزش فارکس و ارزدیجیتال مبانی مدیریت سرمایه متناسب با آن بازار بهطور جامع آموزش میدهد و با استفاده از تستهای شخصیت شناسی به هر شخص راهنمایی اختصاصی برای مدیریت سرمایه ارائه میدهد.
استراتژی کسب و کار
تمامی مدیران و صاحبان کسب و کار در راستای رسیدن به اهداف تجاری خود، به یک مجموعه مشخصی از برنامهها، اقدامات و … نیازمندند، تا بدین وسیله بتوانند در بازار هدف، با وجود رقبای قدرتمند، محصول یا خدمات خود را عرضه کنند. پیروزی، بقا و به درآمد رسیدن در بازارهای رقابتی خواستار طرحی است تا مدیران با استفاده از منابع موجود، تصمیمات خود را برای دستیابی به اهداف سازمان عملی کنند. این طرح به عنوان استراتژی کسب و کار شناخته می شود.
داشتن استراتژی کسب و کار برای هر شرکتی در سطوح مختلف، بسیار حیاتی است. چرا که موفقیت هر بیزینسی در گرو تاثیرپذیری از استراتژی تدوین شده آن کسب و کار است.
استراتژی کسب و کار چیست؟
یک استراتژی کسب و کار؛ خلاصه ای از اقدامات و تصمیماتی است که یک کسب و کار قصد دارد برای رسیدن به اهداف تجاری خود اتخاذ کند. در واقع ….
- یک استراتژی کسب و کار؛ مشخص می کند که سازمان برای رسیدن به اهداف خود چه کاری باید انجام دهد، تا بتواند روند تصمیم گیری برای استخدام و تخصیص منابع را هدایت کند.
- یک استراتژی کسب و کار؛ به بخش های مختلف یک سازمان کمک میکند تا هماهنگ با هم کار کنند، و اطمینان حاصل شود که تصمیمات دپارتمان چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ از تمامی جهات، شرکت و سازمان را پشتیبانی میکند.
- یک استراتژی کسب و کار؛ برنامههای عملیاتی را برای دستیابی به چشم انداز و تعیین اهداف یک سازمان مشخص می کند و فرایندهای تصمیم گیری را برای بهبود ثبات مالی شرکت در یک بازار رقابتی هدایت می کند.
چرا داشتن استراتژی کسب و کار مهم است؟
دلایل مختلفی برای مهم بودن استراتژی کسب و کار در سازمان ها وجود دارد، از جمله:
- برنامه ریزی: یک استراتژی کسب و کار به شما کمک می کند گام های اساسی را که برای رسیدن به اهداف تجاری خود برمی دارید، شناسایی کنید.
- نقاط قوت و ضعف: روند ایجاد استراتژی کسب و کار به شما امکان می دهد نقاط قوت و ضعف شرکت خود را شناسایی و ارزیابی کنید، استراتژی ایجاد کنید که از نقاط قوت شما بهره ببرد و نقاط ضعف شما را برطرف یا از بین ببرد.
- کارآیی: یک استراتژی کسب و کار به شما امکان می دهد به طور موثری منابعی را برای فعالیت های تجاری خود اختصاص دهید، که به طور خودکار باعث کارآیی شما می شود.
- کنترل: یک استراتژی کسب و کار به شما امکان کنترل بیشتر فعالیت هایی را که برای رسیدن به اهداف سازمانی خود انجام می دهید را می دهد، و به راحتی می توانید ارزیابی کنید که آیا فعالیتها شما را به اهداف تان نزدیک می کند یا خیر.
- مزیت رقابتی: با شناسایی یک برنامه مشخص برای دستیابی به اهداف خود، می توانید بر استفاده از نقاط قوت خود تمرکز کنید و از آنها به عنوان یک مزیت رقابتی استفاده کنید که شرکت شما را منحصر به فرد کند.
وجود یک استراتژی، مهمترین عامل در موفقیت هر کسب و کاری بحساب میآید . و از آنجایی که، نقاط قوت و ضعف شرکت را منعکس می کند، می تواند به تهدیدها و فرصت های موجود در بازار پاسخ دهد. به همین دلیل است که
استراتژی را به فانوس دریایی برای مدیریت تشبیه می کنند.
برای روشنتر شدن این نکته، فرض کنیم یک کسب و کار، استراتژی چگونگی رقابت در بازار را نداشته باشد:
فقدان چنین برنامه ای منجر به اقدامات بی نظمی در هر بخش از سازمان می شود و کارایی سازمان را به طور کلی محدود می کند. این عدم انسجام معمولا منجر به از دست دادن قدرت رقابتی می شود که در بازار قطعا از جانب رقبا برای ضربه زدن به کسب و کار مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت.
تفاوت بین استراتژی و تاکتیک در چیست؟
قبل از اینکه به جزئیات ساختن یک استراتژی بپردازیم، درک تفاوت یک استراتژی با یک تاکتیک بسیار حیاتی است. خوب است بدانید؛ در حالی که هر دو واژه اغلب به جای یکدیگر استفاده می شود، اما آنها دو چیز کاملا متفاوت هستند:
استراتژی، به اهداف بلند مدت سازمان و چگونگی رسیدن به آن اشاره دارد. به عبارت دیگر، مسیر دستیابی به چشم انداز را نشان می دهد.
تاکتیک، به اقدامات خاص انجام شده برای رسیدن به اهداف تعیین شده مطابق با استراتژی اشاره دارد.
به عنوان مثال، استراتژی شرکت A ممکن است تبدیل شدن به ارزان ترین ارائه دهنده در بازار تلفنهای هوشمند باشد. بنابراین، مدیران آنها نیاز به مذاکره با تامین کنندگان دارند تا هزینه اجزای الکترونیکی مورد استفاده در تولید را کاهش دهند. این یک تاکتیک برای رسیدن به استراتژی تعیین شده است.
سطوح استراتژی های تجاری
از استراتژیها به طور معمول در سه سطح استفاده می شود: سطح شرکتی، تجاری و عملکردی .
هر سه سطح چارچوب استراتژیک یک سازمان را تشکیل می دهند:
استراتژی در سطح شرکت:
استراتژی ها در سطح شرکت برنامه های استراتژیک مدیریت عالی یک سازمان است، که بیانیه ماموریت و چشم انداز را تشکیل می دهند و تأثیر اساسی در عملکرد بلند مدت شرکت دارند. در این استراتژی تصمیمات پیرامون رشد، خرید، متنوع سازی و سرمایه گذاریها است.
چرا برای موفقیت در کسبوکار آیندهی خود به پیشبینی استراتژیک نیاز داریم؟
پیشبینی استراتژیک یکی از تواناییهای سازمانها است که قابلیت شناسایی، درک و پاسخگویی به گرایشها و عدم قطعیتها را توسعه میدهد
پیشبینی استراتژیک یکی از تواناییهای سازمانها است که قابلیت شناسایی، درک و پاسخگویی به گرایشها و عدم قطعیتها را توسعه میدهد و آنها را قادر میسازد تا اثرات بالقوه چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ را ارزیابی و ابتکار تجاری را در اختیار بگیرد. این مقاله با معرفی فرآیندهای بالقوه به سازمانها کمک میکند تا با اجرای یک برنامهی پیشبینی استراتژیک در جهان غیرمطمئن امروزی بتوانند پابرجا، شکوفا و بادوام باقی بمانند.
مراحل پیشبینی استراتژیک
۱. ایجاد یک تیم منظم و ساختاریافته با رویکرد شناسایی و نظارت بر تهدیدات و خطرات احتمالی که ممکن است در حاشیهی کسبوکار شما اتفاق بیفتد.
نمونهای از این عملکرد را میتوان در دولت انگستان و تیم جدید Horizon یافت که برای بررسی و کشف چگونگی اتفاقات آینده و همچنین درک تردیدها و بلاتکلیفیها طراحی شده است. تیم مربوط به این برنامه (Horizon Scanning) سناریوهای استراتژیک آتی را با توجه به بینشهای متخصصان داخل و خارج دولت در سرتاسر ادارهها هماهنگسازی میکند تا تفکرات غیرمعمول آینده را به چالش بکشد. این سیستم دولت را آماده میکند تا از پس سناریوها یا تهدیدات احتمالی که در آینده پیدا میشود بربیاید و یکی از مولفههای اصلی رهبری به حساب چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ بیاید.
۲. نیازهای درحال تغییر مشتریان و الزامات درحال ظهور فناوری را شناسایی کنید.
یک الگوی عالی برای اجرای عملی این مورد، دورهی تحول دیجیتال یا دیجیتالی شدن بود که توسط «مایک براکن» در زمان خودش به عنوان رییس «خدمات دیجیتال دولت» ارائه شد. «براکن» در ۱۸ ماه اول که در خدمت دولت بود چرخههای سیاسی بیپایان، اصلاحات و تغییرات جامعی را در بخشهای مختلف مشاهده کرد که تا آن زمان منابع بسیار کمی به نیازهای کاربران توجه داشتند. او استراتژی دیجیتالی جدیدی را برای آن نیازها شکل داد که به سرعت تکرار و تست شدند و نتایج و بازخوردهای مثبت و منفی کاربران را به همراه داشت. بنابراین ارزش این رویکرد در سیستم دولت اثبات شد و نیازهای مشتری برای تمامی محصولات دیجیتال آینده را مورد توجه قرار داد.
یکی دیگر از رویکردهای سیستماتیک «دیدهبانی تکنولوژی» نام دارد. منظور از این اصطلاح میتواند کارمند شرکت یا یک مشاور خارجی باشد که معمولاً در زمینهی فناوری متخصص چرا نیاز به استراتژی مالی داریم؟ و خلاق است و مسئول دیدهبانی فناوری بهمنظور بهتر شدن آن است تا بتوانند راهبردهای شرکت را بهطور مؤثرتری ارائه دهند.
۳. پیشبینی استراتژیک موفق باید چندزمینهای باشد.
برای کمک به افراد داخل سازمان جهت درک بهتر آنچه خارج از آن وجود دارد به طیف گستردهای از دانش، شکیبایی و ورودیها نیاز داریم. این فرآیند مشارکت سهامداران ارشد، بازاریابی و فناوران را در پی دارد.
۴. منظور از پیشبینی نهتنها پیشنویس کردن و ترسیم آیندهای جدید است بلکه باید به مرحلهی آزمایش نیز برسد.
برندهای U.K. با سرمایهگذاری در آزمایشگاههای نوآوری، خود را برای مواجه با اختلالات بزرگ آمادهتر میکنند. نمونههای این مورد شامل تسکو، Innocent Drinks و M&S است. آزمایشگاههای دیجیتال M&S در سال ۲۰۱۴ راهانداری شد. آنها تیم کوچک، اما ماهری هستند که با استفاده از تکنولوژیهای استارتاپ، ایدههای جدید را از طریق تست کردن آنها و یادگیری سریع در یک محیط داخلی کنترل شده ارزیابی میکنند.
۵. استارتاپهای مربوط به بخش خود را کشف و با آنها همکاری کنید.
یکی از ایدههای جدید سازمانی برای اثبات آیندهی کسبوکار این است که با استارتاپهای کوچکتر همکاری کنید چون میتوانند الهامبخش راههای جدید کار کردن باشند. به عنوان مثال همکاری بین British Gas و Hive که ارائه کنندهی محصول کنترل حرارت از راه دور (RTC) هستند باعث شد که مشتریان بتوانند بهطور متوسط سالانه ۱۵۰ پوند در صورحساب انرژی خود صرفهجویی کنند و همچنین میزان مشارکت آنها تقویت شود.
از دیدگاه کارآفرینان هر چه انتظارات شما از آینده بهتر باشد به همان اندازه خطرات کاهش و فرصتهای شما افزایش مییابد. خوشبختانه یک فرآیند برای رشد این مهارت وجود دارد. در مجلهی HOG، مقالهای با تیتر «هنر پیشبینی» منتشر شد که سه گام مهم در این زمینه را معرفی میکند:
مرحله اول: تحقیق و جستجو
رو به جلو حرکت کنید و به اطراف خود بادقت نگاه کنید، مانند زمانی که رانندگی میکنید و آینهی خود را بهطور منظم چک میکنید. تجربههای گذشتهی شما میتواند اطلاعات مربوط به این زمینه را برایتان مهیا کند. اما کلید مهم و اصلی این است که تمرکز خود را بهطور مداوم هدایت کنید و هرگز به مدت طولانی بر روی یک موضوع متمرکز نشوید. باید تا جایی که میتوانید جزییات را درنظر بگیرید و خود را برای آگاهی بیشتر تمرین دهید.
مرحله دوم: ارزیابی
هر چیزی که در جریان است یا اتفاق نمیافتد بیانگر سرنخی است. توجه کنید چه کسی حاضر و چه کسی غایب است. به تن صدای مکالمهها دقت کنید. آیا محیط کار رسمی یا غیررسمی است؟ سرعت فعالیت را درنظر بگیرید. این عوامل چقدر بر کسبوکار شما تاثیر میگذارد؟ هدف اصلی در این مرحله این است که تعیین کنیم خطر یا احتمال بالقوه یا هر دو وجود دارد یا نه؟ هرگاه این ارزیابیها را انجاد دادید زمان اجرا کردن پیشبینی فرا رسیده است.
مرحلهی سوم: اجرا
چه چیزهایی به شما کمک میکند نتایج بهتری بگیرید؟ براساس مراحل یک و دو شما چند سناریوی مختلف را در ذهنتان مرور کردهاید و درعرض چند ثانیه پاسخهای خود را در ذهنتان تمرین میکنید. اگر گزینهی A اتفاق بیفتد این کار را میکنم اگر B باشد آن را انجام میدهم. بنابراین اقدامات شما سنجیده، ذهنی و مطابق با نتایج قبلی شما خواهد بود. بهطورخلاصه از خطرها دوری کنید و از فرصتها استفاده کنید.
دیدگاه شما